سلام مائده عزیزم؛

امروز سوم دی هست و یکم داره سریع میگذره. خب، بعضی وقتا انقدر دلشوره میگیرم که ریفلاکس میکنم و تقریبا هیچ غذایی نمیتونم بخورم و به این فکر میکنم که اگه با همین روند پیش برم تا آخر کنکور کاملا به وزن ایده آلم میرسم، هرچند متاسفانه هنوز ورزش تو برنامه م ثابت نشده و این جالب نیست که من همش خونه م. چون هم هم برای روحیه و هم جسمم نیاز به خارج شدن از این محیط دارم.

[یادم اومد که قرار بود با یکی از دوستام درمورد دوران جمع بندی م کنم .آه واقعا خسته م و نمیتونم امشب]

چی میگفتم؟ آها، خب، یه وقتا واقعا کنترل کردن همه چیز سخت میشه و باعث میشه رد بدم، عزیزم اگه مائده ی گذشته بودم لحظه ای دووم نمیاوردم. این مشکلی که واسه یکی از اعضای خونواده پیش اومده منو به شدت از آینده میترسونه، احساس میکنم انداختنم وسط جامعه آدم بزرگ ها و من طفلی ام که هیچ از قوانین حاکم بینشون نمیدونه. میدونی، من خیلی وقتا خیلی ساده انگارانه یا دقیق تر بچگانه رفتار کردم، از این نظر که به راحتی احساساتم رو بیان کردم و یا تو هرچیز پی عاقبتش نبودم ولی انگار دنیای آدم بزرگ ها اینطور کار نمیکنه.

[الان که مینویسم احساس میکنم دارم سبک میشم]

و میدونی چیه؟ الان دقیقا تو نقطه ای وایسادم که دیگه درمورد هیچ چیز نمیتونم نظر بدم. هیچ چیز. همه ی موضوعات انگار چندین و چند زاویه دارن که آدم نمی بینتشون و چقدر در عین گستردگی محدوده این آدمیزاد.

هیچ کس رو نمیتونم قضاوت کنم و شاید فکرکنی که این خوبه ولی باید بهت بگم که شدیدا درد داره.

فاطمه میگفت: انتخاب خودته، ولی باید بدونی که به محض دونستن بعضی چیزها دیگه نمیتونی راحت زندگی کنی.

و من گفته بودم که ترجیح میدم احمق نمیرم.

ولی این به خود پیچیدن ها و overthink کردن های تموم نشدنی انتخاب خودم بوده، پس باهاش کنار بیا.

کاش فاطمه مینوشت.حرف هاش برام آب روی آتیشه.باعث میشد یکمم شده دلم قرص شه.

فقط سه تایم هست که آروم میگیرم، وقت درس خوندن، وقت آزمون و وقت سریال دیدن.دیشب با بیگ بنگ خیلی خندیدم و حالم خوب شد . شخصیت شلدون منو یاد بنیامین میندازه، حالا خیلی هم شبیه نیستن شاید ولی خب.

چرا انقدر درهم مینویسم؟ آشفته م و این کلمات فقط 5درصد از حجم آشفتگی هام رو تسکین داده.

راستش بچه ها میدونید؟ من اینجا از قضاوت شدن میترسم.خب این درست نیست واقعا. من نباید آسیب پذیر باشم اینقدر و یقینا باید روی خودم کار کنم. اما حقیقت اینه که من خودم رو دارم سانسور میکنم و این دلخواهم نیست ولی امیدوارم که راهی براش پیدا کنم.

همین

شب به خیر.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لیست نرم افزارهای کاربردی صندلي داغ پارسي بلاگ اشعار بزرگان David انجمن خوشنویسان کازرون فروشگاه بازی مدرن گل پونه زاگرس کمپرسور ایرانیان مصطفی فتاحی اردکانی وبلاگ شیراز